شبکه چهار - 14 خرداد 1400

امام خمینی، بزرگترین برانداز "تئوریهای مادی" ( امامت، و پنج گونه نسبت با مردم )

رحلت امام امت و رهبر انقلاب کبیر جهانی_ مشهد_ ۱۵ خرداد۱۳۹۶{شهرداری مشهد_ نمایشگاه شهر دوست داشتنی}

بسم‌الله الرحمن الرحیم

با این عنوان که امام(ره) در خصوص مردم و نیروهای مردمی در بزرگترین انقلاب مردمی در تاریخ معاصر چه روشی داشت؟ و آن هم یک انقلاب دینی که یک پدیده کاملاً جدید برای قرن‌های اخیر بود. از یک منظر رهبران سیاسی در جوامع، پنج نسبت با مردم می‌توانند با مردم برقرار کنند. 5 نوع رابطه، 5 نگاه به مردم. یک نگاه سرکوب مردم است. خب 80 درصد حکومت‌های جهان با هر ایده‌ای که به آن ایده و آیین تظاهر می‌کنند معمولاً دیکتاتور و سرکوب‌گر هستند یعنی در هیچ موردی اساساً نه تنها حقوق مردم بلکه نظر مردم هم برایشان مهم نیست اعم از حکومت‌هایی که خودشان را رژیم‌های سلطنتی می‌نامیدند مثل رژیم شاه قبل از انقلاب و مثل اکثر رژیم‌های منطقه، از آل سعود و عربستان و قطر، بحرین، امارات، یمن، حاکم قبلی‌اش، و الآن که در یمن درگیری است و تقریباً حاکمی ندارد. هرجا هر کشوری، تا عراق صدام، تا ایران، چه به اسم جمهوری‌های قلابی و دست‌نشانده و چه به اسم سلطنت، چه با شعارهای چپ، سوسیالیستی، ناسیونالیستی و ملی‌گرا و چه با شعارهای راست، چه متمایل به غرب، و چه متمایل به شرق آن روز، یعنی چه در اردوگاه آمریکا و انگلیس و چه در اردوگاه شوروی سابق، هم آن موقع و هم الآن وضعیت جهان تغییراتی در این 20- 30 سال گذشته کرده، به شکل دیگری اکثر حکومت‌ها در جهان اسلام و در منطقه و بلکه در کل جهان، اساساً سیاست‌شان سیاست حذف مردم، سرکوب مردم، ساکت کردن مردم و دیکتاتوری است. حالا اسم آن جمهوری باشد، سلطنت باشد، چپ باشد، راست باشد مهم نیست. ماهیتش این است. این یک شیوه. پس این مسیر اول با مردم، حذف مردم، سرکوب مردم، ندیده نگرفتن مردم، له کردن مردم، و توهین علنی به مردم، تحقیر آن‌ها.

سیاست دوم؛ حرکت اصلاحی در جامعه ولی جدا از مردم! به این معنا که تز این باشد که به مردم امیدی نیست. مردم و توده‌ها هیچ وقت به قدر کافی آگاهی ندارند هیچ وقت آن‌قدر انسجام نخواهند داشت، هیچ وقت این‌قدر فداکاری نخواهند کرد و جامعه را باید اصلاح کرد بدون هیچ امید واقعی به مردم و بدون تکیه کردن به مردم. یعنی در واقع مردم یک غریقی هستند و ما هم نجات غریق هستیم ما حداکثر باید فداکاری کنیم و برویم این‌ها را نجات بدهیم در حالی که خود مردم حتی نمی‌فهمند که غریق هستند اصلاً توجه ندارند که خودشان غریق‌اند و در حال غرق شدن هستند اکثراً نمی‌دانند که محتاج به ناجی هستند ما ناجی هستیم ما منجی مردمیم. نه از مردم سؤال می‌کنیم چون جوابی ندارند نه برای مردم توضیحی می‌دهیم چون سؤالی ندارند و ما توضیح هم بدهیم اغلب مردم چیزی سرشان نمی‌شود و بعد هم مردم حزب بادند! این‌ها بسته به این که چه کسی بر این‌ها حاکم بشود خودشان را تطبیق می‌دهند لذا ما نمی‌توانیم منتظر مردم بمانیم که بشود یک ملت یا ملت‌هایی را آگاه کرد بعد به آن‌ها تکیه کرد بعد از آن‌ها کمک خواست و بعد به آن‌ها توضیح داد تا بشود به آن‌ها کمک کرد. بنابراین اساساً حرکت مردمی بی‌معنی است ما باید خودمان وارد عمل بشویم مشکل مردم را یک جوری حل کنیم فقط سعی کنیم مردم مانع ما نشوند بعد که این مردم ناآگاه را نجات‌شان دادیم توانستیم رژیم را عوض کنیم یا دولت را عوض کنیم یا یک وضعیتی پیش آمد آن وقت به مقداری که لازم است برای مردم توضیحاتی می‌دهیم آن هم برای این که مردم را تربیت کنیم و به آن‌ها راه و چاه نشان بدهیم و دست‌شان را بگیریم و گام به گام این‌ها را ببریم. این هم یک نگاه. این نگاه هم همیشه طرفدارانی داشته و دارد با عقاید مختلف. یعنی آن‌هایی که تحت عنوان روشنفکر و روشنفکری در دوران مبارزات جدا از مردم بی‌ارتباط با مردم، حرف می‌زدند کاری می‌کردند تلاشی می‌کردند همه پشت صحنه این‌گونه می‌اندیشیدند و یک چنین تفسیری از مردم داشتند که مردم عوام‌الناس هستند مردم شعور اجتماعی و سیاسی ندارند هر کسی به فکر منافع خودش است همین مردم ما را می‌گیرند به دستگاه تحویل می‌دهند! یعنی هم جریان‌های به اصطلاح روشنفکر چپ، سوسیالیست‌ها مارکسیست‌ها و هم روشنفکران جناح راست یعنی لیبرال‌ها و ناسیونالیست‌ها، ملی‌گراها همه این‌ها که اساساً یک احزاب کوچک نیمه علنی، نیمه پنهان داشتند و معمولاً هم جرأت درگیری‌های خیلی جدی را با رژیم شاه را نداشتند این‌ها خود را عاقل‌تر از مردم می‌دیدند و همیشه به مردم نگاه عاقل‌اندرسفیه می‌کردند که این‌ها کاره‌ای نیستند کاری از این‌ها برنمی‌آید فقط باید این‌ها را مثل گله گوسفند به سمت آزادی، هدایت‌شان کرد. فقط این گله را باید هش بزنیم که راه بیفتد و الا به خودشان بسپاریم این‌ها توی کام گرگ می‌روند و از تشنگی و گرسنگی می‌میرند ما به عنوان روشنفکر این‌ها را باید نجات بدهیم. یا مثلاً گروه‌های چریکی که قبل از انقلاب داشتیم چه چپ‌شان، چه چپ و مذهبی و التقاطی، این‌ها غالباً این‌طوری فکر می‌کردند. هیچ وقت در ذهن‌شان نبود که یک انقلاب مردمی در این کشور اساساً ممکن است اتفاق بیفتد امکان آن را هم قبول نداشتند می‌گفتند ما برای مردم، حالا شعارهایشان این است من به واقعیت کاری ندارم این‌ها شعارهای قشنگ آن‌هاست، می‌گفتند ما برای مردم می‌جنگیم برای مردم فداکاری می‌کنیم و عملیات چریک شهری یا چریک جنگل یا چریک کوهستان، این کار را می‌کنیم یک عده‌ای را می‌زنیم بعد فضا آماده می‌شود مثل کوبا و... بعد مسلحانه وارد شهر می شویم شهر را تصرف می‌کنیم وقتی رژیم سرنگون شد مردم ملحق می‌شوند و ما قهرمانان مردم می‌شویم پیشتازان مردم می‌شویم و ارباب جدید مردم می‌شویم حالا مردم را با همان سازماندهی تشکیلاتی‌مان که یک سِنتری و مرکزیتی برای خودش تعریف می‌کرد و یک کادری از بالا به پایین، اطاعت محض و مطلق، با نگاه‌های مارکسیستی نِلینیستی، نگاه‌های استالینی، نگاه‌های مائوی، یا شیوه‌های مختلف دیگری که بین این‌ها بود ما می‌شویم قهرمانان و رهبران مردم و مردم می‌آیند حلقه گُل روی گردن‌هایمان می‌اندازند ما را روی شانه‌هایشان سوار می‌کنند برای ما کف می‌زنند درود درود! بعد می‌گویند خیلی خب شاه رفت و ما شاه را برای شما کنار گذاشتیم و حالا ما خودمان به شیوه‌ای که خودمان تشخیص می‌دهیم بر شما حکومت می‌کنیم و شما نقش و مشارکتی در این قضایا ندارید! حتی بعضی روحانیون هم ما داشتیم که یک چنین دیدگاهی را داشتند که ملت آدم‌های خوبی هستند ولی عوام‌الناس‌اند! اصلاً امکان دارد این مردم را آگاه کرد و در صحنه کشاند. بیخودی امام(ره) مردم را به صحنه می‌کشاند، هی یک عده از مردم را به کشتن می‌دهیم ولی این تصور که ملت بیاید و انقلاب کند این حرف‌ها اصلا معنی ندارد. ما 3- 4تا نمونه کوچک را دیدیم، زمان مصدق را دیدیم، زمان 15 خرداد را دیدیم، خب همه‌اش شکست خورد. یک عده‌ای کشته شدند و یک عده‌ای زندان و درگیری، به هیچ کجا هم نرسیدیم دوباره رژیم شاه مسلط‌تر و قوی‌تر از قبل آمد و این حرکت هم به نتیجه‌ای نخواهد رسید یعنی آن‌ها هم حتی با این که مسیر را درست می‌دانستند ولی به مردم اعتمادی نداشتند! پس این شد خط دوم. سبک اول حذف و سرکوب ملت‌ها، دیکتاتوری. سبک دوم که الآن گفتیم خودبرتربینی ما از مرم بالاتریم، مردم شعور کافی ندارند که بخواهند مشارکت بکنند. جدایی از مردم. حتی قصد آن خدمت به مردم ولی جدایی.

خط سوم؛ عوام‌زدگی؛ دنبال مردم راه افتادن. هروقت هرچه اکثریت مردم خوش‌شان بیاید دنبال آن‌ها راه بیفت و دُمبک بزن! این خط چیست؟ اگر قرار بود این خط حاکم شود چون بعضی‌ها مردم‌گرایی را با عوام‌زدگی اشتباه می‌گیرند. عوام‌زده کسی است که مثلاً توی هر فضایی قرار بگیرد ببیند جو چیست خودش را با جو تطبیق می‌دهد. عوام‌زده دنبال اصلاح امت نیست دنبال امر به معروف و نهی از منکر نیست. اصلاً کسی مدام نگاه کند که مردم چه می‌گویند و چه می‌خواهند بدون هیچ معیاری دنبال‌شان راه بیفتند این هرگز معتقد به انقلاب و اصلاح نخواهد بود. من یک مثال در خانواده بزنم. آن‌هایی که بچه کوچک دارند می‌دانند، حتی بزرگ هم باشد همین‌طور است. بچه مدام یک چیزهایی می‌خواهد ولو ممکن است برایش هم ضرر داشته باشد عوام‌زده – بچه‌زده، کودک‌زده - این است که می‌گوید من می‌خواهم این بچه خوش باشد از من به هر قیمتی راضی باشد هر کاری که دلش می‌خواهد بگذار بکند. می‌خواهد شیشه بشکند، می‌خواهد کبریت دستش بدهی آتش بزند کارهایی که یقین دارید به ضرر اوست. دارد به سمت اعتیاد و مواد مخدر می‌رود بعد این‌جا دوتا وظیفه پیش می‌آید من باید این را نجات بدهم و جلوی او را بگیرم و کمکش کنم یا باید رهایش کنم و بروم برایش مواد بیاورم بگویم بزن! برای این که از من راضی باشد! کدام راه درست است؟ راه اول بچه را از دست ما ممکن است ناراحت هم بکند با ما قهر هم بکند اما این به نفعش است. راه دوم از ما خوشحال می‌شود و برای ما کف می‌زند و می‌گوید بهترین بابای عالم و بهترین مادر دنیا را دارم ولی واقعاً آن پدر و مادر به بچه خیانت کردند. مثل این که بچه را روی پشت بگذاری و لب پشت‌بام دارد بازی می‌کند می‌خندد یکی بگوید برو جلویش را بگیر بگویی نه بزار راحت باشد خوش باشد ناراحتش نکن! الآن ناراحت نمی‌شود ولی دو دقیقه که از آن بالا بیفتد راحت می‌شود! یک تفاوتی هست می‌گویند بین پارک کودک و کودکستان. در پارک کودک می‌خواهند کلاً بچه از اول تا آخر بچه بازی کند و خوش باشد ولی مواظب باشند که صدمه نبیند. در کودکستان می‌گویند یک ساعت و خوشی و تفریح داری که آن هم جزو پروژه تربیت اوست و یک ساعت هم باید بنشینی چیز یاد بگیری ولو خوشت نیاید. باید بنشینی ادبیات یاد بگیری، ریاضیات یاد بگیری، کدامیک از این دوتا به نفع بچه است؟ عوام‌زده کار بچه را می‌کند می‌گوید صبح تا شب فقط بخور و بازی و تفریح کن، من هم دنبال کارم می‌روم و اصلاً کاری ندارم این رشد می‌کند یا سقوط می‌کند به لحاظ تربیتی، ولی این فرق می‌کند. این تفاوت این دوتا نگاه است. عوام‌زده در یک فضایی قرار می‌گیرد روضه و سینه‌زنی و یک مرتبه می‌گوید خب این‌ها هم باشد بعد در یک جو و فضای دیگری قرار می‌گیرد و می‌گوید بزن و برقص و مشروب و سکس! می‌گوید این هم خوب است راضی باشید. این اصلاً مسئله ندارد. مسئله‌اش این نیست که چه مسیری درست است و چه مسیری غلط است. اکثریت بگویند ما می‌خواهیم یک رژیم فاسد و یزید بر ما حکومت کند، خیلی خب یزید حکومت کند، اکثریت بگویند حسین باشد بگویند خب حسین باشد چه فرقی می‌کند؟! اصلاً مسئله عدل و ظلم، مسئله حق و باطل، درست و نادرست، مفید و مضرّ، برای این دیدگاه مطرح نیست. ظاهر این دیدگاه به نفع مردم است ولی باطن آن خیانت به مردم است. همین الآن شما در بعضی از جوامع دنیا بروید از یک چیزهایی راضی هستند که شما تعجب می‌کنید. مثلاً هلند چند وقت پیش در دانشگاهی در آمستردام جلسه‌ای بود رفته بودم من آمستردام نرفته بودم از نزدیک ببینم شنیده بودم، شنیده بودم مواد مخدر را و این‌طور مباحث در مغازه‌های معمولی در سوپرمارکت‌ها و کافی‌شاپ‌ها رسماً سرو می‌کنند می‌نشینند مواد مخدر سفارش می‌دهند اسمش هم احترام به آزادی‌ها و حقوق بشر و احترام به شعور مردم است. خب خیلی از کشورها ظاهراً ممنوع است ولی این‌جا ممنوع هم نیست. یک خیابانی هست که من تا سر آن خیابان رفتم ولی خجالت کشیدم داخل بشوم گفتم فردا یکی هم عکس ما را این‌جا بگیرد، توی این خیابان پسرها و دخترها را مثل وسیله، مثل کولر، ماشین لباسشویی، و تلویزیون پشت ویترین می‌گذارند یعنی اتاقک‌های ویترین ویترین شیشه‌ای این‌ها آرایش کرده نیمرخ آن‌جا می‌نشینند و اتیکت قیمت دارند! حالا فحشای رسمی و غیر رسمی همه جای دنیا هست ولی این‌طوری که رسماً می‌نشینند مثل یک پاساژ و مغازه مغازه مردم می‌روند قشنگ نگاه می‌کنند بررسی می‌کنند بعد پول می‌دهند این را در اختیارشان می‌گذارند! یعنی رسماً کرایه آدم، علنی پشت ویترین. عکس‌های آن‌ها را دیدم توی کوچه‌اش نرفتم. ولی می‌خواهم بگویم این‌ها را تحت عنوان احترام به مردم و احترام به حقوق بشر این کارها را می‌کنند می‌گویند آقا انسان است حقوق بشر است خودشان هم شعور دارند بله ما مواد مخدر علنی توی مغازه می‌فروشیم و سفارش میدهد که چه موادی برایش بیاوریم خودش شعور دارد اگر کسی بگوید آقا نکن یا این‌ها ممنوع است این به عنوان توهین به شعور انسان است! می‌دانید مثل چی؟ مثل این که کسی به شما بگوید چراغ قرمزهای سر چهارراه را چرا می‌گذارید؟ کل چراغ‌ها را بردارید این چراغ‌های سبز و قرمز که می‌گذارید این توهین به شعور مردم است! این هم یک نگاه است. رابطه با مردم، ظاهرش احترام به مردم ولی باطن آن خیانت به مردم است. این هم تهش پشت صحنه‌اش قدرت‌هایی هستند که دنبال مردم‌سواری هستند به اسم مردم‌سالاری! این ظاهرش خیلی مردم‌سالاری است هرچه مردم بخواهند. در هلند دیدم این تابلوهایی که می‌زنند – خیلی جالب بود – می‌خواستند بگویند که حتی پلیس و قانون هم در خدمت لذائذ مردم است نه مزاحم مردم! بعد عکس انداخته بود یک پسر نوجوانی می‌خواهد مواد می‌زند بعد پلیس به او می‌گوید که ضررهای آن را می‌دانید می‌گوید بله! بعد خود پلیس فندک روشن کرده به او می‌گوید بفرما! یعنی می‌خواهد بگوید پلیس هم دارد به این احترام می‌گذارد! این چه نوع احترامی است؟ یعنی به جای این مزاحم تو بشوم بفرما فندک روشن می‌کند به او می‌دهد! این‌طور حواستان باشد. ما هم چنین کسانی را این‌جا داریم که نگاه می‌کنند چه زمانی چه چیزی توی بورس است! نگاه می‌کنند افکار عمومی چه زمانی چه چیزهایی را دوست دارند نگاه نمی‌کند درست است یا غلط است برای این که از مردم سواری بگیرند ظاهراً سواری می‌دهند تا واقعاً سواری بگیرند. می‌گویند در مسائل آزادی‌های اجتماعی، جنسی،‌ مواد، و این مباحث، آزادی هرچه می‌خواهید به شما می‌دهیم احساس آزادی بکنید ولی در مباحث مربوط به قدرت و ثروت، ما اجازه نمی‌دهیم هر غلطی بکنید آن‌جا باید به ما سواری بدهید! این هم شیوه دوم است که این شیوه هم خیانت به مردم است.

سبک دیگر، سبک عوام‌فریبی است. آن قبلی عوام‌زدگی بود که عرض کردم به هرج و مرج و نابودی و فروپاشی یک جامعه منجر می‌شود اگر قرار شد بگویید مردم راضی باشید هرکس هر کاری دلش می‌خواهد بکند! خب فردا او می‌خواهد از کول او بالا برود او می‌خواهد توی خانه این بیاید، این می‌خواهد سراغ ناموس این برود، او می‌خواهد فلان... خب این‌طوری است که اگر بخواهند ته آن جامعه‌ای نمی‌ماند و لذا جامعه انسانی‌ای در بعضی از این موارد نمی‌ماند به لحاظ انسانی عرض می‌کنم به لحاظ مدنی و قانونی چرا، اما به لحاظ انسانی! عوامفریبی این است طوری فضا را پر از تبلیغات و جوسازی می‌کنید که مردم گمان می‌کنند که همه چیز طبق نظر و رأی و رعایت حقوق آن‌ها دارد پیش می‌رود اما در واقع طبق منافع یک الگارشی، یک اقلیت سرمایه‌دار، قدرتمند که بر نهادهای قانونی، حقوقی، ثروت، رسانه مسلط هستند دارد منافع آن‌ها پیش می‌رود. بارزترین نمونه عوام‌فریبی مسئله دموکراسی لیبرال است. دموکراسی لیبرال در اغلب کشورهای این 7- 8 کشور اروپای غربی و آمریکا که خودشان را پدران سلطنت مشروطه و جمهوریت و لیبرال دموکراسی می‌دانند برقرار است. مثلاً‌ در آمریکا کل قدرت و ثروت دست 10- 20تا کمپانی و شرکت‌های چند ملیتی و هسته‌های مافیایی خاص است. ادبیات‌شان دو جور است، ادبیات دموکرات و ادبیات جمهوریخواه، کارهایشان یک جور است. تفاوت این دوتا با هم، این‌ها حتی دو حزب واقعی هم نیستند دوتا فراکسیون از یک حزب هستند حزب سرمایه‌دارها. دو جور حرف می‌زنند به قول "چامسکی" روشنفکر یهودی منتقد آمریکایی می‌گوید تفاوت جمهوریخواه و دموکرات در آمریکا مثل تفاوت پپسی‌کولا و کوکاکولاست! هیچ تفاوت واقعی جوهری با هم ندارد. ادبیات‌هایشان فرق می‌کند ولی کارهایشان عین هم است. دموکرات می‌آید به عراق و افغانستان حمله می‌کند، جمهوریخواه می‌آید به یمن و سوریه حمله می‌کند، او شعار ضد جنگ می‌دهد ولی وقتی می‌آید عین همان روش را ادامه می‌دهد. شما یادتان هست وقتی اوباما می‌خواست بیاید شعارهای ضد جنگ می‌داد، چون او دموکرات بود و بوش جمهوریخواه بود. بوش عراق و افغانستان را به خاک و خون کشید به بهانه انتقام دوتا برج که تا همین الآن هم معلوم نیست قضیه چیست کاملاً مشکوک است. بعد اوباما شعارهای انتخاباتی‌اش این بود اگر یادتان باشد که این زندان‌ها و شکنجه‌گاه‌ها را می‌بندیم مثل گوآنتانامو، یکی هم این بود که ما نیروهایمان را از عراق و افغانستان باید خارج کنیم البته وقتی این‌ها را گفتند که شکست خورده بودند این‌ها اگر جایی شکست نخورند ول‌کن نیستند. این‌ها تا همین الآن از جنگ بین‌الملل خودشان تا الآن هنوز ارتش‌شان را از آلمان و ژاپن و ایتالیا بیرون نبردند. هنوز این‌ها کشورهای تحت اشغال هستند هیچ کدام از این کشورها نه دولت مستقل دارند نه ارتش مستقل دارند فرماندهان نظامی‌شان باید غیر از پرچم کشور خودشان به پرچم آمریکا هم البته در خلوت سوگند بخورند. ما یک وقت ایتالیا در شهر میلان بودیم جلسه‌ای بود با بعضی از دانشگاهیان‌شان، بعد یکی از اعضای شورای شهر میلان که استاد دانشگاه بود آمد او به من گفت، من اصلاً باور نمی‌کردم گفت شما می‌دانید ما هنوز در ایتالیا وزیر دفاع و وزیر جنگ ما وقتی با اجازه آمریکایی‌ها تعیین می‌شود در ملأ عام پیش ارتشی‌ها به پرچم ایتالیا قسم می‌خورد بعد در یک جلسه کوچک‌تری با حضور سفیر آمریکا و فرمانده ارتش آمریکا در ایتالیا باید به پرچم آمریکا هم قسم بخورد! این‌ها کشورهایی که اشغال کنند اگر مقاومت جدی نباشد ول‌کن نیستند. این که گفتند از عراق و افغانستان بیرون می‌رویم برای این است که از نیروهای انقلاب اسلامی و از روح جهادی منطقه در عراق و افغانستان شکست خوردند، البته بخشی از ارتشی‌هایشان و از پایگاه‌هایشان را دارند. خب دموکرات‌ها گفتند ما گوآنتانامو را می‌بندیم فلان‌جا فلان کار را می‌کنیم بعد که سر کار آمدند هیچ کدام از این کارها را نکردند مگر آن بخشی را که مجبور بودند بکنند! بعد ترامپ در شعارهای انتخاباتی‌اش چه گفت؟ گفت ارتش آمریکا پوسیده و پلاسیده، ما از بین رفتیم به جایی نمی‌توانیم کاری بکنیم فقط آمدیم میلیاردها دلار پول را در منطقه خرج کردیم در سوریه و عراق و یمن، و بعد این منطقه را در سینی تحویل دادیم! حالا ایران شده ابرقدرت منطقه، هزینه‌اش را هم ما دادیم میلیاردها دلار و چند هزار کشته! اصلاً شعار ترامپ این بود که ما باید نیروهایمان را از سوریه و عراق و منطقه خارج کنیم حتی حاضریم با سوریه همکاری کنیم که تروریست‌های داعش از بین برود! گفت ما وضعیت جنگی را تمام می‌کنیم چون با پولی که در منطقه و جنگ در این چند سال خرج شد ما می‌توانستیم سه بار کل آمریکا را دوباره بسازیم در حالی که فرودگاه‌هایمان پوسیده، پل‌هایمان پوسیده خراب شده، بندرهایمان کهنه است تمام نهادهای زیرساخت‌های آمریکا همه‌اش کهنه است و ارتش آمریکا هم قدرت سابق را ندارد و اعتبارش هم در عراق و افغانستان و همه جا ریخت! تا این موقع فکر می‌کردند آمریکا به هرجا اراده کند حمله کند، حمله می‌کند می‌گیرد، حالا دیگر فهمیدند که ما هیچ غلطی نمی‌توانیم بکنیم. خب این شعارها را داد برای این که بدانید چقدر حاکم است برای این که بدانید این احترام به مردم و دموکراسی دروغ است. تا آمد چه کار کرد؟ 60- 70تا موشک به سوریه زد آن فرودگاه از سوریه که داعش را بمباران می‌کرد آن را زدند با این که ترامپ گفت ما می‌خواهیم با سوریه علیه داعش متحد شویم آمدند پایگاه‌های سوریه را زدند و داعش را تقویت کرد! بعد رفت بزرگترین بمب غیر اتمی‌اش را در افغانستان زد بعد کشتی‌های جنگی‌اش را سمت کره شمالی برده است! روانی تو که داشتی شعارهای ضد جنگ می‌دادی، تو این‌طوری رأی گرفتی آمدی. این‌ها اصلاً به رأی کار ندارند اصلاً فرض کنید هیچ تقلبی هم در آمریکا نمی‌شود تقلب ساختاری است، آن خط عوام‌فریبی این است. مردم را فریب بده خلاف آن را بگو! اتفاقاتی که دارد می‌افتد تو درست خلاف آن را بگو! مثلاً داری به سمت جنگ می‌روی تو بگو ما ضد جنگیم! دو قطبی جنگ و صلح، اگر ما بیاییم صلح است اگر او بیاید جنگ است! بعد می‌آیی جنگ‌ها شروع می‌شود. این در کشورهای دموکراتیک در غرب و شرق رایج است. کلاه مردم را برمی‌دارند مردم می‌بینند هی رئیس جمهور عوض می‌شود دوره، دوره انتخابات می‌شود ولی هیچ چیز فرق نمی‌کند! بعد احساس می‌کنند که یک چیزهایی حتماً فرق کرده است چون یک چیزهای دیگری گفتند حتماً یک چیزهایی فرق کرده، ولی هیچ چیز فرق نمی‌کند. باز انتخابات بعدی یک کلاه دیگر. این می‌شود عوام‌فریبی لیبرال دموکراسی که تو احساس آزادی بکنی ولی آزادی در کار نباشد! تو احساس کنی وضعیتت دارد بهتر می‌شود در حالی که بهتر نمی‌شود تو فکر می‌کنی وضع دارد بهتر می‌شود در صورتی که وضع دارد بدتر می‌شود. داری به جنگ نزدیک می‌شوی وانمود کنی ما از جنگ دور شدیم. این عوامفریبی است. این هم شیوه چهارم! مردم‌سواری به اسم مردم سالاری.

اما شیوه امام(ره) چه بود؟ سبک انبیاء، سبکی که قرآن می‌فرماید. سبک علی‌بن‌ابیطالب(ع) در رهبری امّت، سبک اسلام، سبک ولایت شیعی. در این تفکر، سرکوب مردم و ظلم به مردم و ابطال حقوق مردم حرام است. خط قرمز. پیامبر(ص) فرمود هر کس به مردم ستم کند به خداوند اعلان جنگ داده است. هرکس مردم را تحقیر کند و اهانت کند آزارشان بدهد، نسبت به عدل و ظلم علی‌السویه باشد فقرا و مستضعفین را فراموش کند این‌ها خائن به ارزش‌های الهی هستند. مردم‌سالاری اسلامی و قرآنی و شیعی و علوی آن روش پیامبر(ص) است که آخرش عمرشان که مریض است و آخرین سخنرانی‌شان هست بلند می‌شود و به مردم می‌گوید در حالی که به علی(ع) تکیه داده، ‌می‌گوید من دارم از بین شما می‌روم آیا کسی هست که حقی به گردن من داشته باشد؟ چیزی از من شنیده باشد؟ کاری از من دیده باشد که احساس کند به او ستم شده و اهانت شده؟ هرکس بلند شود یا من را ببخشید یا من را قصاص کنید جبران کنم. خب مردم‌سالاری اسلامی این است. مردم‌سالاری اسلامی، علی‌بن‌ابیطالب(ع) خلیفه مسلمین است یکی از مردم نقل می‌کند می‌گوید یک روز دیدم هوای گرم کوفه که همین نجف می‌شود سر ظهر تابستان، همه توی زیرزمین‌ها رفتند خیابان خلوت، دیدم یک کسی از این کوچه می‌رود بعد دیدم از آن کوچه برگشت. رفتم ببینم کیست دیدم رهبر امّت خلیفه مسلمین است دیدم یک لحظه زیر یک سایه‌ای تکیه داده استراحت کند گفتم آقا چه خبر است که بیرون آمدید؟ گفت آمدم ببینم نکند گرسنه‌ای باشد و ما مطلع نباشیم؟ نکند یک برده‌ای، اسیری، یک غریبی، یتیمی، یک کسی از ما کمک بخواهد صدایش به ما نرسیده است. خب این اسلام است. امام(ره) در نوفل لوشاتو وقتی که نفت نبود، یادتان می‌آید آن‌هایی که سن‌شان بالاتر است که سال 57 چقدر صف نفت طولانی بود؟ زمستان می‌آید بیرون می‌بیند بخاری روشن کردند می‌گوید چه کسی بخاری روشن کرده؟ می‌گویند خب آقا هوا سرد است زمستان است، فرمودند نه مردم در ایران نفت ندارند تمام بخاری‌ها را خاموش کنید. و راجع به رهبری همین الآن مسائل بسیاری است که آن‌هایی که با ایشان نزدیک هستند من از آن‌ها شنیدم خودم که ارتباطی ندارم، رهبری یک ریال از بیت‌المال مسلمین برنمی‌دارد. خب مردم‌سالاری اسلامی این‌طوری است. یعنی حقوق مردم، نظر مردم،‌ رآی مردم در چارچوب ارزش‌ها، نه هر رأیی. مثلاً رأی بدهیم که نماز نباشد، رأی بدهیم مشروب حلال بشود! رأی بدهیم مثل غربی‌ها باشیم! نه؛ رأی در چارچوب اسلام. چون ملت مسلمان هستند. مردم‌سالاری کامل این دیدگاه اسلامی است، رابطه با مردم، سرکوب مردم و حذف مردم هرگز! جدا از مردم باشیم، یعنی ما بنشینیم برای مردم برنامه بنویسیم و فقط به مردم بگوییم مردم ما تصمیم‌مان را گرفتیم حالا شما بِدَوید! شما ببینید از قبل از انقلاب، من یادم هست یک خطی بود بین انقلابیون قبل از انقلاب با دیدگاه‌ها و ایدئولوژی‌های مختلف، که آیا می‌شود منتظر مردم ماند برای یک انقلاب؟ یا باید نخبگان انقلاب کنند بعد مردم را آزاد کردیم، بعد مردم را مدیریت کنیم؟ آیا برویم چهارجا چهارتا ستون برق را منفجر کنیم، چهارتا پلیس و پاسبان را ترور کنیم، یا یک بانک را بزنیم کارهایی که چریک‌های چپ یا چپ مذهبی معمولاً قبل از انقلاب می‌کردند. امام(ره) اصلاً این تزها را قبول نداشت. امام(ره) با جهاد مسلحانه اگر لازم می‌شد مخالف نبود اما معتقد بود راه حل نجات ملت ایران جنگ چریکی و چهارتا بمب و تفنگ و کارهای اقلیت نیست. همیشه فکر و خط‌شان این بود که باید با مردم حرف بزنیم و مردم باید خودشان تصمیم بگیرند. مردم را نمی‌شود به زور آزاد کرد تازه به زور هم انقلاب کنیم آزادشان کنیم بعد خودشان اگر نخواهند دوباره به وضعیت قبل برمی‌گردند. ما باید مردم را آگاه کنیم به مردم خدمت کنیم خودمان جلوتر از مردم فداکاری کنیم اگر مردم به صحنه آمدند انقلاب کردند و حرکت کردند خب چه بهتر. اگر نشد، ما به وظیفه‌مان عمل کردیم. ما نمی‌توانیم مردم را حذف کنیم بدون مردم نمی‌شود انقلاب کرد، بدون مردم نمی‌شود حکومت کرد. امیرالمؤمنین(ع) که دینی‌ترین حکومت است ایشان به مردم بعد از این که با او بیعت کردند گفت «یا ایها الناس اعینونی» ای مردم کمک کنید. علی می‌گوید کمکم کنید من بدون شما نمی‌توانم حکومت اسلامی درست کنم. حکومت اسلامی کار مشترک امام و امّت است. نه امام بدون امّت می‌تواند حکومت اسلامی درست کند و نه امّت بدون امام می‌تواند. لذا شما ببینید امام(ره) تا آخر هم گفت با کشتن و ترور و نارنجک نه رژیم شاه سرنگون می‌شود تازه فرض کنیم سرنگون هم بشود مشکل حل می‌شود! یک دیکتاتوری دیگر جای دیکتاتوری قبل می‌شود. شما فرض کنید همین منافقین و گروه‌های قبل از انقلاب می‌آمدند بعد از انقلاب حاکم می‌شدند این آدم‌هایی که این همه جنایت و خیانت کردند این‌ها می‌آمدند به جای شاه می‌نشستند اصلاً معلوم نبود این‌ها از شاه بهتر بودند بلکه واقعاً شاید از شاه بدتر و خبیث‌تر بودند، آب‌ندیده بودند اگر به آب برسند ببینید چطوری شنا می‌کنند! بعد از انقلاب هم امام(ره) همه چیز را به رأی مردم گذاشت با مردم حرف زد آگاه‌شان کرد بعد گفت حالا خودتان تصمیم بگیرید. نگاه کنید هیچ انقلابی بعد از پیروزی انتخابات نکردند. انقلاب فرانسه، انقلاب روسیه، هیچ انقلابی در دنیا چپ و راست، بروید تاریخ انقلاب‌ها را ببینید هیچ کدام‌شان بعد از پیروزی انتخابات برگزار نکردند، اصل رژیم بعد از انقلاب را به رأی مردم نگذاشتند. امام(ره) تا انقلاب پیروز شد گفت مردم نظر بدهید همین رژیم قبل را می‌خواهید یا جمهوری اسلامی که محصول این انقلاب است؟ بعد هم گفت من به جمهوری اسلامی رأی می‌دهم شما هم هرچه را تشخیص بدهید من تابع هستم. حالا واقعاً اگر ملت آن روز 70 رأی به رژیم سلطنت رأی می‌دادند شما مطمئن باشید امام(ره) قم می‌رفت و می‌گفت خیلی خب شما با سلطنت باشید ولی من با مفاسد سلطنت مبارزه‌ام را ادامه خواهم داد اما نمی‌خواهم بر شما جمهوری اسلامی را تحمیل کنم. چنان که بعد از این که جمهوری اسلامی 98 درصد رأی آورد امام(ره) باز هم قم رفت گفت من نمی‌خواهم بگویند حالا خمینی به جای شاه آمده! من می‌خواهم بروم درس و بحث‌های حوزه‌ای را هم می‌خوانم ولی بر این‌ها نظارت می‌کنم که چه می‌کنند. بعد از یک مدت دید دارند کشور را به باد می‌دهند کشور دارد تجزیه می‌شود جنگ‌های داخلی، شورش‌های خیابان، هنوز تاج شاه روی کاغذهای ادارات است. ساواکی‌ها آمده بودند جلوی نخست‌وزیری تحصن کرده بودند این چه جور انقلابی است! بعد که این کارها شد کردستان و کجا و وضعیت‌ها فلان بود که امام(ره) قلب‌شان ناراحت شد و به بیمارستان تهران آمدند دیگر از تهران برنگشت و گفت نمی‌شود همه چیز را به این‌ها واگذاشت. باز هم دخالت در جزئیات حکومت، ولایت فقیه دخالت در جزئیات حکومت نیست نظارت بر سه قوه است که مراقب باشید کشور در مسائل کلی منحرف نشود. خب کدام انقلاب غیر از انقلاب خمینی این کار را کرد که گفت خود رهبر منتخب مردم، خود رهبری ولیّ‌فقیه با رأی دو مرحله‌ای مردم، خبرگان وکیل مردم تعیین می‌شود بر اساس ضوابط اسلامی و رضایت ملت رئیس جمهور، مسئول قوه مجریه که کل هزاران میلیارد ثروت و پول و امکانات و نظام آموزشی که همه در اختیار دولت است با رأی مستقیم ملت است. مجلس که قوه قانوگذار است همه با رأی مستقیم ملت. شهردارها و مدیریت‌های شهر و روستاها همه با رأی مستقیم ملت در انتخابات شهر و روستا. خب این می‌شود مردم‌سالاری در چارچوب ارزش‌های اسلامی. شما ببینید هر انتخاباتی که می‌کنید واقعاً مسیر کشور عوض می‌شود. درست است؟ هر رئیس جمهوری که آمده واقعاً مسیر کشور عوض شده است. ولی شما بروید در کشورهای به اصطلاح دموکراتیک اروپا و آمریکا، ابدا چنین اتفاقاتی نمی‌افتد. رئیس جمهورها عوض می‌شوند اما مسیر ادامه پیدا می‌کند! یک تفاوت‌های خیلی جزئی در بعضی از کارهاست. این‌جا هر رئیس‌جمهوری می‌آید از اول انقلاب همین‌جوری بود آدم احساس می‌کند که انگار رژیم عوض شد! دوباره شعارها عوض می‌شود مسیر یک جور دیگر می‌شود! اصلاً مقامات درجه یک و دو و سه همه جا عوض می‌شوند اصلاً یک وضعیتی است! حالا من نمی‌خواهم بگویم این هم خوب است، این هم یک مقداری افراطی است باعث می‌شود ثبات نباشد و تزلزل باشد اما همه ملت در ایران، در اواخر دهه چهارم انقلاب اسلامی، همه‌مان می‌دانیم که تمام حاکمان‌مان را ما خودمان داریم انتخاب می‌کنیم. البته در چارچوب است همه جای دنیا هم در چارچوب است. در آمریکا نمی‌گذارند یک کمونیست بیاید رئیس جمهور بشود. در شوروی نمی‌گذاشتند که یک طرفدار سرمایه‌داری بیاید رئیس جمهور بشود طبیعی است که در جمهوری اسلامی هم یک غیر مسلمان مخالف اسلام فاقد شرایط اسلامی که نباید بگذارند بیاید حاکم شود. ولی یک حداقل شرایط را باید داشته باشد حداکثر آن کیست آن را دیگر مردم انتخاب می‌کنند. ببینید بحث الآن که نیست از همان اول، امام(ره) سه‌تا انتخاب کرده که ما بعدها فهمیدیم با هر سه‌تایشان مخالف بوده! مثلاً همان‌مان فکر می‌کردیم که در ریاست جمهوری اول، امام(ره) به بنی‌صدر رأی داده است همه این‌طوری فکر می‌کردیم مهندس بازرگان را هم که خود امام(ره) به نخست‌وزیری نصب کرد، رأی‌گیری که نبود، مرحوم آقای منتظری هم خبرگان قائم مقام رهبری گفت. خب ما تصور نمی‌کردیم که امام(ره) نظر دیگری داشته است. بعد از قضایای آقای منتظری، امام(ره) رسماً برای اولین بار نوشت، چون آقای منتظری به ایشان گفت که من حالا در مورد مهدی هاشمی برادر دامادش که یک عده‌ای را کشته بود گفت من فرضاً حالا در مورد آن اشتباه کردم "و کأنها من نظیر!" یعنی خود شما هم در مورد بعضی از افراد اشتباه کردید تمام مسئولین اول انقلاب را که زیر نظر خود شما سر کار آمدند. آن‌جا بود که امام(ره) گفت من تا به حال نگفتم ولی والله من بنی‌صدر رأی ندادم، والله من با نخست‌وزیری بازرگان موافق نبودم، والله من به قائم مقامی شما هم موافق نبودم منتهی بنی‌صدر را شورای نگهبان تأیید کرد رأی آورد من هیچی نگفتم حمایتش کردم. بازرگان را من آدم بدی نمی‌دانستم اما در این حد نمی‌دانستم که یک انقلاب را به او بسپاریم بعداً هم معلوم شد که تشخیص من درست بود ولی چون دیدم شورای انقلاب دارند می‌گویند که ایشان الآن بهترین شخص است من گفتم خیلی خب! شما را هم من از اول، مناسب رهبری نمی‌دانستم ولی وقتی دیدم مجلس خبرگان رهبری به شما رأی داد، نمایندگان ملت به شما رأی دادند من دیگر چیزی نگفتم و تسلیم شدم. کدام انقلاب است که پیروز می‌شود رهبری‌اش را این‌قدر مردم قبول دارند حاکمانی که سر کار می‌آیند هیچ کدام را خودش نمی‌خواهد ولی تسلیم رأی نهادها و مشاورین و مردم و اکثریت می‌شود. بعد قانون اساسی را گفت ملت نماینده بگذارند که بیایند قانون اساسی بنویسند باز نمایندگان ملت تصویب کردند دوباره گفت، دوباره ملت رأی بدهند قبول دارید این‌هایی را که نمایندگان‌تان نوشتند؟ ما تقریباً‌ در بدترین شرایط سالی یک انتخابات حداقل داشتیم، بعضی از سال‌ها دو بار انتخابات داشتیم غیر از حالا که دوتا دوتا با هم برگزار می‌شود و نزدیک 38 سال از انقلاب می‌گذرد نزدیک 38تا انتخابات داشته‌ایم. رابطه رهبری با مردم؛ به صحنه آوردن مردم.

نکته بعدی؛ هیچ اتفاق بزرگی، ‌خوب یا بد، در جمهوری اسلامی در انقلاب نیفتاد الا این که امام(ره) آمد در آن رابطه شفاف با مردم حرف زد. راجع به جنگ، امام(ره) آمد گفت، راجع به قطعنامه امام(ره) توضیح داد. راجع به درگیری‌های داخلی، قضیه آقای بنی‌صدر و آقای منتظری را، در همه این مسائل امام آمد شفاف همه چیز را به مردم گفت. یعنی امام(ره) یک جوری بود که ما اصلاً احساس نمی‌کردیم این انسان دو چهره دارد. در صحبت‌های عمومی یک چیز می‌گوید در جلسات خصوصی بسته به این که با چه کسانی جلسه دارد یک چیز دیگر باز یک چیز دیگر می‌گوید. برای همه ما روشن بود که امام(ره) مثل کف دست است همان چیزی را که می‌گوید به همان چیز معتقد است و بر اساس آن عمل می‌کند. مگر آن مواردی که محرمانه است و صلاح نیست گفته شود. حتی سر قضیه قطعنامه هم امام(ره) می‌توانست بیاید بگوید که خب شرایط چیز شد و ما پیروز شدیم و الحمدلله صدام را بیرون کردیم و دیگر صلح! این را نگفت. با این که ما واقعاً پیروز شدیم و صدام را بیرون کردیم اما هدف بعدی‌مان که سقوط صدام بود آن موقع نشد، حالا شد که فیلم صحنه اعدام صدام را در اینترنت ببینید که وقتی دارند او را اعدام می‌کنند به دار می‌کشند آن‌جا شعارهای انقلاب را می‌دهد. پای چوبه اعدام، صدام به آمریکایی‌ها گفته بود که نگذارید من را اعدام کنند، اگر نگذارید من را اعدام کنند و نگه دارید تنها کسی که از پس ایران برمی‌آید من هستم و الا کل منطقه را می‌گیرد خب او انقلاب ما و مردم ما را شناخته بود. امام(ره) نیامد بگوید که خب تمام شد همان که گفتیم شد! بلکه گفت من جام زهر را می‌نوشم به بخشی از اهداف‌مان رسیدیم ولی آن هدف دیگری که داشتیم که مجازات این خبیث بود نشد از شما می‌خواهم که شرایط جدید را درک کنید اما کینه‌های انقلابی‌تان را حفظ کنید. هیچ چیز تمام نشده است و در همان پیام حکم اعدام سلمان رشدی را داد که فکر نکنید انقلاب تمام شد. انقلاب اتفاقاً جهانی‌تر شد. کدام مسئله مهمی در کشور یادتان هست که امام(ره) راجع به آن با مردم حرف نزده؟ مردم را محرم می‌دانست. – خیلی جالب بود – یکی از انتقادات بازرگان به امام(ره) که تا همین الآن یک عده‌ای منتقد به اصل ولایت فقیه هستند برای همین است. بازرگان بعد از این که لانه جاسوسی فتح می‌شود و استعفا می‌دهد می‌گوید ما شعار علیه آمریکا را قبول نداریم، شوروی و کمونیست دشمن اصلی است ما به خارج چه کار داریم؟ ما باید با غرب و آمریکا همکاری کنیم و با این‌ها برویم هرچه می‌گویند و بیخودی اصطکاک ایجاد نکنیم، وقتی برای بار چندم استعفا می‌دهد و امام می‌پذیرد. بازرگان می‌گوید من اصلاً نمی‌دانم که چطوری است من در دانشگاه یک عمر است با این جوان‌ها بودم این جوان‌های دانشگاهی حرف من را نمی‌فهمند حرف امام را می‌فهمند امام هم که اصلاً در عمرش در دانشگاه نبوده این حرف این جوان‌ها را می‌فهمد ولی ما حرف هم را نمی‌فهمیم! امام و جوان‌ها کاملاً با هم چفت شدند این وسط من ماندم بین این دوتا. امام(ره) یک آدم انقلابی است من یک آدم معمولی‌ام. گفت امام یک بنز است یک تریلی است من یک فولکس و ژیانم! حالا او این‌قدر انصاف داشت که بگوید من اصلاً انقلابی نیستم. مثل بعضی‌ها نبود و نیست که تا همین الآن هم ادعا می‌کنند امام و انقلاب و... ولی واقعاً نیستند حرف‌های امام(ره) را قبول ندارند. من از بعضی از مقامات درجه یک جمهوری اسلامی در دوره‌های قبل در جلسه خصوصی شنیدم که گفت آقا ما چاکر امام هم هستیم ولی من حرف‌هایش را قبول ندارم! گفت شما این‌قدر صداقت داشته باش برو به مردم بگو، چرا در جلسه خصوصی می‌گویی؟ علناً برو به مردم بگو من این حرف‌های امام(ره) را قبول ندارم، راجع به آمریکا، راجع به ولایت فقیه و... من قبول ندارم ولی به خود امام علاقه شخصی دارم دوستش هم دارم عاشقش هم بودم این‌ها را به مردم بگویید بعد بیایید رأی بگیرید. این مربوط به دوره‌های قبل است مربوط به انتخابات عرض نمی‌کنم آخرهای دهه 70. حالا مقصود این که هر اتفاقی که می‌افتاد امام(ره) صحبت می‌کرد. مهندس بازرگان می‌گفت ایشان در یک مواردی قبل از این که بیاید به من دستور بدهد و صحبت کند من اول از توی رادیو می‌شنوم یعنی دارد به مردم می‌گوید من هم همزمان با مردم باید بشنوم که ایشان چه می‌گوید؟ یکی از اعتراضاتش به امام این بود که من می‌ترسم فردا پیچ رادیو و تلویزیون را باز کنم ببینم امام نشسته با یک عده عمله و نانوا و کشاورز و یک عده دانشجو نشسته یک مرتبه دارد تصمیم‌های بزرگ برای سیاست خارجی کشور می‌گیرد! می‌گوید مثلاً دوتا نماینده آمریکا را ما با هزار مقدمات جور کرده بودیم با هواپیما داشتند می‌آمدند ایران مذاکره کنند روی آسمان ترکیه بودند یک مرتبه دیدم امام صبح سخنرانی کرد که شنیدم یک هیئتی دارد از آمریکا دارد می‌آید از همان بالای هوا باید برگردید هیچ کس راهشان ندهد هیچ کس هم حق مذاکره با آن‌ها ندارد. بعد بازرگان گفت 6 ماه- 9 ماه، چقدرما زحمت و بدبختی کشیدیم یک مرتبه امام آمده توی سخنرانی آن هم به مردم می‌گوید که شنیدم یک هواپیمایی دارد می‌آید باید از همان‌جا برگردد کل پروژه‌ها بهم ریخت. این‌طوری که نمی‌شود! بالاخره من نخست‌وزیرم بالاخره من این وسط چه کاره‌ام؟ یا سر قضیه کردستان، ما هنوز داریم بررسی می‌کنیم که چه اتفاقی افتاده؟ یک مرتبه صبح رادیو می‌گوید بسم‌الله الرحمن الرحیم پیامی از امام صادر شد هرکس می‌تواند سریع خودش را به پاوه برساند نیروهای سپاه و ارتش سریع خودشان را برسانند منتظر دستور فرماندهان‌تان نباشید این دستور است و هرکس تخلف کند با او برخورد خواهد شد! توی رادیو! یا همان قضیه‌ای که چمران می‌گوید ما محاصره بودیم کار تمام شده بود یک مرتبه پیام امام که از رادیو پخش شد این جریان‌های ضد انقلاب، یک مرتبه از صدای رادیو ترسیدند محاصره شکست خودشان فرار کردند! و الا نیرویی نیامده بود با همین پیام امام فرار کردند. خب مهندس بازرگان می‌گفت برای چی امام این‌طوری است؟ می‌گفت فرق من که دولتم با مردم چیست؟ چرا هرچی که به من می‌گوید همان را مستقیم به مردم همان وقت می‌گویی؟ برای این که امام(ره) می‌گفت مردم این انقلاب را کردند مردم این رژیم را آوردند فقط مردم می‌توانند جمهوری اسلامی را حفظ کنند من اگر به شماها امید ببندم تا حالا جمهوری اسلامی صد بار سقوط کرده بود! مردم نمی‌گذارند حکومت سقوط کند تا حالا مسئولین تا حالا صد بار این نظام را سرنگون کرده بودند یا به جان هم می‌افتند یا وقتی که از حکومت کنار می‌روند شروع می‌کنند اداهای اپوزوسیونی و حرف‌های ضد انقلاب که خارج از کشور می‌زنند، می‌زنند. فتنه‌ها و درگیری‌هایی که از اول انقلاب تا الآن داشتیم مربوط به بعضی از مسئولین خود جمهوری اسلامی بوده است. قضیه بنی‌صدر، قضیه بازرگان، قضیه آقای منتظری، قضایای بعد، همین‌طوری. هر تنشی در جامعه ما بوده از طرف ملت نبوده، این تنش از داخل خود حکومت و بعضی از مسئولین سابق یا لاحق بوده است. امام(ره) جمهوری اسلامی را فقط به مسئولان حکومت نسپرد به مردم سپرد. در وصیت‌نامه‌اش حتی می‌گوید مردم اگر دیدید دارند در حکومت خلاف می‌کنند به آن‌ها تذکر بدهید به آن‌ها نامه بنویسید نهی از منکر کنید اگر ترتیب اثر ندادند خودتان به صحنه بیایید. امام(ره) اول انقلاب به مسئولین گفت که مواظب باشید اگر به وظایف‌تان عمل نکنید این مردم با کسی پیمان دائمی نبستند. همین‌طور که 22 بهمن یک یوم‌الله بود – واقعاً این جمله امام تن آدم را می‌لرزاند – گفت بترسید از وقتی که از مردم فاصله بگیرید بروید توی خانه‌های اشرافی و دیگر حق و عدالت یادتان نباشد، خدا را و مستضعفین را فراموش کنید که آن روز یوم‌الله دیگری خواهد بود! یعنی امام(ره) مسئولین جمهوری اسلامی را تهدید می‌کند که اگر بعد از من از این مسیر بیرون رفتید من به مردم سپردم که حال‌تان را بگیرند. امام(ره) نظام را به مسئولین سپرد اما جداگانه به مردم هم سپرد. ببینید این خط پنجم و سبک پنجم است. نه سرکوب، نه فریب دادن مردم،‌ نه دنبال هر حرفی هرکسی می‌زند به اسم مردم‌گرایی و مردم‌سالاری راه افتادن، عوام‌زدگی، نه جدا از مردم برای مردم نسخه پیچیدن. امام(ره) گفت جنگ به ما تحمیل شده به مردم توضیح داد که ما دنبال جنگ نیستیم این‌ها جنگ را شروع کردند بدون کمک شما مردم ما نمی‌توانیم بجنگیم! خب واقعاً مردم آمدند جنگیدند. نهادهای رسمی ما که به تنهایی نمی‌توانستند چون یک جنگ جهانی بود. از 10- 15 کشور بچه‌های ما اسیر گرفتند. جنگ جهانی سوم بود جنگی که ما بردیم، این جنگ الآن در منطقه ادامه همان جنگ است حواس‌تان باشد تمام آن‌هایی که آن وقت طرف صدام بودند الآن دوباره همه‌شان آن طرف هستند جبهه‌ای که در خاک ایران بود الآن در 5 کشور هستند این ادامه همان جنگ است ما داریم پیش می‌رویم و همان‌ها آن طرف خط هستند. خب این جنگ را مردم پیروز کردند امام می‌دانست که اگر مردم نباشند نه انقلاب می‌شود نه رژیم را می‌شود پایین کشید نه رژیم جدید بیاوریم، به ما حمله کردند، تروریزم را یادتان هست که این‌ها تا 17- 18 هزار آدم ترور کردند و کشتند در همین مشهد، در هر محله‌ای شما تقریباً شهید ترور دارید. در محله ما یک خیاطی پشت میز خیاطی‌اش آمدند نارنجک انداختند. یک خیاط معمولی چون عکس امام را داشت به مسجد می‌رفت این دَم چهارراه میدان‌بار که الآن نمی‌دانم اسمش چیست چهارراه مطهری است، یک سبزی فروشی بود به نظرم برای پدر این شهید آزادی که در خیبر با ما بود که آن‌جا مفقود شد در سبزی‌فروشی نارنجک انداختند چون عکس امام روی دیوارش بود. بعد امام اعلام کرد که خود ملت باید جلوی این تروریزم را بگیرند و مهار کنند. گفت اطلاعات 36 میلیونی. آن موقع جمعیت ایران 36 میلیون بود نصف الآن بود گفت کل ملت مواظب محله و همسایه و کوچه و خیابان‌هایتان باشید خب با مردم جلوی تروریزم را گرفت. قضیه تحریم آمد همین‌طور، قضایای مختلف. بعد هم رهبری سر قضیه رهبری، سر قضیه سال 88، سر قضایای مختلف، الآن، همه مسائل را می‌آید سیر تا پیاز به مردم توضیح میدهد که ملت قضیه و مشکل این است ما این چندتا راه داریم تصمیم هم با شما.

و آخرین نکته، راجع به نهادهای کشور؛ همه انقلاب‌ها یا آمدند دوباره یا سیستم‌های ماقبل از انقلاب بر آن‌ها حاکم شده از بین رفته است یا اگر آمدند سیستم‌های قبل از انقلاب را نابود کردند و دچار هرج و مرج و گرفتاری شدند نتوانستند کشور را مدیریت کنند ازهم پاشیده است. امام چه کار کرد؟ یک عده شعارهای نابودی ارتش را می‌دادند امام جلوی آن ایستاد و گفت ارتش باید بماند. اما در کنار آن سپاه و نیروهای مردمی را تأسیس کرد. وزارت کشاورزی بود اما آن وزارت کشاورزی برای کمک به مستضعفین و کارهای انقلابی طراحی نشده بود، کنار آن جهاد سازندگی را راه انداخت. همه این‌ها هم مردمی شروع شد. سپاه از توی کمیته و مسجدها بیرون آمد که مردم در آن ماه‌های آخر 57 انقلاب که دیگر حکومتی در کار نبود خود مردم نظم خیابان‌ها و کوچه‌ها را مدیریت می‌کردند. بسیج اول واقعاً عملاً تشکیل شد و بعد اسماً تشکیل شد. نهادهای انقلاب خودشان قبل از پیروزی درست شدند و از دل ملت و انقلاب جوشیدند و بعداً رسمی شدند نه این که امام این‌ها را تأسیس کرد. امام کاری کرد که خود ملت این‌ها را تأسیس کردند. اول که جهاد سازندگی نبود یادتان هست جمعه‌ها هر روز – آن‌هایی که سن‌شان بالاتر است یادشان هست – همه به میدان شهدا می‌آمدیم از مسجدهای مختلف با مینی‌بوس بلند می‌شدیم می‌آمدیم میدان شهدا و از آن‌جا به روستاهای اطراف تقسیم می‌شدند همین کاری که الآن اردوهای جهادی می‌کنند. از دل این کارها لوله‌کشی کردن، گندم درو کردن و خانه برای فقرا ساختن انجام شد. ملت و مردم از توی مسجدها و پایگاه‌های دینی به عشق امام این کارها را کردند. همین‌هایی که زمان شاه دست توی جیب هم می‌کردند و جیب هم را خالی می‌کردند بعد از انقلاب چنان فضا عوض شد و جامعه‌ای ساخته شد که از توی جیب خودش درمی‌آورد و توی جیب کسی دیگر می‌گذاشت. فداکاری و ایثار مد شد. از دل این جهاد بیرون آمد، از دل آن سپاه بیرون آمد. از دل فلان اطلاعات مردمی بیرون آمد. می‌خواستم عرض کنم که ما توجه کنیم در دنیا معمولاً‌یکی از این 5 شیوه با مردم برخورد می‌شود از این 5تا آن چهارتا نهایتاً به ضرر مردم است حتی بعضی‌هایش اگر اول به نفع مردم به نظر برسد.

این سبک پنجم این است که ما باید خادم مردم باشیم و به حقوق مردم احترام بگذاریم در عین حال مردم باید رشد کنند تربیت بشوند. مردم باید با ارزش‌ها آشنا شوند. مردم ممکن است سقوط کنند. مردم ممکن است رشد کنند. مردم اگر تربیت نشده باشند مثل زمان امام حسین(ع) می‌شود و حسین(ع) تنها می‌ماند. مردم اگر رشد نکنند در نمونه‌های داخلی ما کودتای 28 مرداد, صبح مردم در خیابان شعار می‌دادند زنده باد مصدق، عصر دیگر آن‌ها نبودند یک جمع دیگر می‌گفتند جاوید شاه! خب این‌طوری که نمی‌شود. وقتی یک ملتی تربیت نشده باشد و آماده نباشد آگاه و مجاهد نشده باشد به یک روز صبح تا عصر رژیم عوض می‌شود. حالا یک وقتی ملت آگاه است و محکم در صحنه ایستاده و احساس می‌کند که انقلاب برای خودش است. ما صاحب انقلابیم. مسئولین امانت‌دار و موقت هستند. ملت همه چیز و حقیقت است. آن وقت ما باید خودمان مواظب باشیم نه باید بگذاریم حق ما را بخورند نه بگذاریم که ایران را با قراردادهای مخفی و علنی و اقتصادی و فرهنگی به دشمن بفروشند باید مراقب باشیم. شیعه می‌گوید امر به معروف و نهی از منکر، مثل نماز بلکه بالاتر از نماز واجب است. از نماز واجب‌تر است یعنی همه نظارت کنند، همه سؤال کنند، انتقاد کنند، توضیح بخواهند که چه کار داری می‌کنی و چرا؟ حتی از شخص رهبری هم می‌شود و باید توضیح خواست که شما در این مورد گفتید فلان، استدلال‌تان چه بود؟ ایشان هم می‌آید در صحبت‌های عمومی استدلال‌شان را می‌گویند خود امام(ره) یک وقت گفت خاک بر سر من اگر بخواهم از شما مردم استفاده کنم، شما فداکاری کنید من استفاده‌اش را ببرم. گفت این مردم مسلمانند اگر یک روزی خمینی هم کج رفت و از مسیر خارج شد این مردم خمینی را هم کنار می‌گذارند. خب این انقلاب این‌طور نگاه می‌کند و احترام به مردم می‌گذارد ولی در عین حال، در همه چیز، دنبال همه چیز راه افتادن، خب همین ملت قبل از انقلاب، اکثر شماها که نبودید نسل قبل از ما بودند در آن شرایط امام می‌گفت یادتان هست که فاحشه‌خانه‌ها از کتابخانه‌ها شلوغ‌تر بود؟ یادتان است که مشروب‌خوری‌ها از مسجدها شلوغ‌تر بود؟ خب آن موقع هم ملت شریف ایران بود نسل‌های قبلش بود. امام(ره) اول آمد با مردم صحبت کرد، اصلاح کرد، تربیت کرد و گفت خط درست این است اگر مسلمانید بسم‌ا... . بعد ملت تغییر کرد. ما آدمی داشتیم که به خاطر شراب و زنا در یکی از شهرستان‌ها سر چهارراه شلاقش زده بودند بعد از مدتی تغییر کرد و رفت جبهه، عوض شد، زیر و رو شد و بعد شهید شد. وصیت کرده بود من را ببرید سر همان چهارراهی که شلاق زدند همان مردمی که دیدند بیایند بر جنازه من نماز بخوانند. ببینید امام(ره) اصلاح کرد و الا می‌توانست بگوید خب دیگه ملتند دیگه! این عرق‌خور است او زناکار است این رشوه‌گیر است! ملت شاد باشید هرچه شما بخواهید ما هم همان را می‌خواهیم! ما دنبال ملت راه می‌افتیم! نخیر، دنبال ملت فاسد نباید راه افتاد. ملت فاسد را باید اصلاح کرد اگر اصلاح نشد تو دیگر وظیفه‌ای نداری برو به کار خودت برس! برو یک گروه‌های کوچک‌تری را تربیت کن مثل زمان بسیاری از انبیاء چون ملت به حرف‌شان گوش نمی‌کردند. حضرت نوح(ع) را مسخره می‌کردند حتی تا پسر خودش آمد به او گفت پیرمرد دیوانه شدی؟ وسط بیابان آمدی داری کشتی می‌سازی؟ دنبال هر ملت و هر خواسته ملتی نباید راه افتاد اما ملت را نباید دور زد. ملت را حذف نکنید. پایتان را روی دوش و شانه ملت نگذارید و بالا بروید. به ملت حق ندارید اهانت کنید. حقوق ملت را حق ندارید ضایع کنید. حتی امام(ره) یک وقت گفت امروز مردم می‌گویند درود بر خمینی اگر همین مردم فردا بگویند مرگ بر خمینی، برای من کمترین تفاوتی ندارد من در هر صورت به وظیفه‌ام عمل می‌کنم و وظیفه من خدمت به این مردم است. منتها اگر گفتند درود یک وظایفی دارم و اگر گفتند مرگ، یک خدمت‌های دیگری دارم! من کاری ندارم که مردم در مورد حق و باطل چه می‌گویند؟ چون ملاک دارم. از این نگاه، بله چون اسمش مردم‌سالاری نیست یا عوام‌زدگی است یا مردم‌فریبی است. همین امام که نوکر ملت بود و بزرگترین خدمت را به این ملت کرد بزرگترین استقبال تاریخ جهان و بزرگترین تشییع جنازه در تاریخ بشر است که در گینس ثبت شده است. همین آدم گفت که اگر من یک وقتی بفهمم حرف خدا این است و کل دنیا آن طرف بایستند من حرف خدا را خواهم زد نه حرف مردم. این را گفت و در عین حال هم، نه از مردم چیزی خواست و نه چیزی گرفت. وقتی هم رفت کل زندگی‌اش یک چمدان هم پر نشد نصف چمدان است در جماران هست. این روش درست است. ما باید این روش را گسترش بدهیم و جهانی کنیم و مواظب باشیم این روش در خود ایران فراموش نشود و حذف نشود. یک سؤال هم پرسیدند. بفرمایید.

سؤال: می‌گویند با توجه به این که شما می‌گویید این اتفاقات افتاده، چرا مردم گاهی به آرمان‌های انقلاب رأی می‌دهند و گاهی رأی نمی‌دهند؟

استاد: این تصویر شماست شما فکر می‌کنید مردمی که در یک دوره به یکی و در یک دوره به یکی دیگر رأی می‌دهند تشخیص‌شان این است که آرمان‌های انقلاب آن طرف است ولی ما به این طرف رأی می‌دهیم این را باید ثابت کنید. نه؛ مردمی که رأی می‌دهند اکثرشان چنین برداشتی ندارند مثلا ما به فلانی رأی دادیم این خلاف آرمان‌های انقلاب بوده است. اتفاقاً خیلی‌ها تشخیص‌شان این بود که آرمان‌های انقلاب با فلانی بیشتر حفظ می‌شود تا فلانی. من عقیده‌ام این است. بله ما در جامعه همیشه یک چند میلیون رأی داریم که اصلاً کاری ندارد این‌ها کی هستند؟ هرچه بیشتر از حرف‌های انقلاب و امام فاصله بگیرد طرف او می‌روند. این‌ها کاری ندارند نه با او هستند نه با این هستند با هیچ کس نیستند این‌ها می‌خواهند اصل انقلاب و نظام نباشد ولی اکثریت آراء ملت چه به آن طرف و چه به این طرف، که در مجلس رأی می‌دهند عقیده‌ام من این نیست که این‌ها معتقدند شخص الف طرفدار آرمان‌های انقلاب است و شخص ب نیست ولی ما به شخص ب رأی می‌دهیم من چنین تشخیصی ندارم.

سؤال یکی از حضار

استاد: شدن که می‌شود ولی یک سیستم دیگری می‌شود. این سیستم که رئیس قوه مجریه که در واقع بخش اصلی حاکمیت است با انتخاب مستقیم مردم انتخاب بشود این جزو شاخص‌های نظام اسلامی است منتها برای این که خارج از چارچوب ارزش‌ها نباشد می‌گویند شورای نگهبان احراز صلاحیت حداقلی را بکند صلاحیت حداکثری‌اش با مردم باشد. وقتی می‌گوید می‌شود یا نمی‌شود؟ شدن به لحاظ عملی می‌شود اما یک سیستم دیگری می‌شود. بحث این است که مردم احساس کنند خودشان رئیس جمهور را سر کار آوردند بعد دیگر هر اتفاقی بیفتد چه خوب، چه بد، تصمیم خودت است. ببینید اگر شما این آزادی عمل را به ملت ندهید که بین 4 – 5 نفر، 10 نفر افرادی که داخل سیستم هستند و وفادار به سیستم تشخیص داده می‌شوند و خودشان هم چنین ادعایی دارند آن وقت در سلیقه‌ها و شعار و رفتارهای متفاوت مردم امکان به حق نداشته باشند فردا نمی‌توانید از مردم توقع داشته باشید در مشکلاتی که پیش می‌آید گرانی، تحریم، فشار و... مردم تحمل کنند الآن دیگر می‌شود توقع داشت یعنی ملت می‌دانند به هر کس رأی بدهند هر اتفاقی که در چهار سال آینده می‌آید محصول انتخاب خودشان است زودتر به ستوه می‌آیند از پا درمی‌آیند، وا می‌دهند و مأیوس و افسرده می‌شوند. در کارهای شخصی هم همین‌طور است در کارهای گروهی وقتی بگویید آقا خودمان رأی دادیم که فلانی مسئول گروه باشد بعد دیگر حوادث و مشکلاتی که پیش می‌آید دیگر لازم نیست یقه کسی را بگیرید و کسی را مقصر نمی‌دانید. این فواید زیادی دارد که رئیس جمهور با رأی مستقیم ملت انتخاب شود.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha